تاسوعا، آغاز عطشناک نهضت حسینی است و خط سرخ عاشورا با واژه های تاسوعا به حقیقت پیوست.
تاسوعا، میدان امتحان و سنجش است، روزی که باورها به بوته آزمایش گذاشته شد و شیعیان واقعی وفاداری خویش را به اثبات رساندند.
روز تاسوعای حسینی، روز غم و اندوه آل الله بر تمامی محبان اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد.
تاسوعای حسینی، نهمین روز از ماه غم و اندوه محرّم، بر شما رهرو راه حسینی تسلیت باد.
تاسوعا، روز اندوه آسمان بر تشنگی بهترینِ اهل زمین، تسلیت باد.
تسلیت باد سال روز تاسوعای حسینی، روز شرمساری علقمه در برابر چشم های حیرت زده کودکان تشنه.
تاسوعا، روز فراموش ناشدنی برای کسانی است که خود را شریک غم های فرشتگان می دانند.
آسمان، روز تاسوعا غروبی غمگین تر از هر روز دارد، ولی غمش به پای غروب فردا نمی رسد.
تاسوعا می بالد به خود به خاطر نازنینی که او را در این روز یاد می کنند. تاسوعا فخر می فروشد به ایام برای هم نشینی اش با نام عباس علیه السلام .
هنوز صدای العطش کودکانِ تاسوعا از پس قرن ها اندوه به گوش جان می رسد .امروز هر کسی که دلی داشته باشد، غمی را در سینه خود خواهد دید.
تاسوعای حسینی، روز پای مردی و وفاداری پیروان امام حسین علیه السلام بر شما دوستدار خاندان عصمت علیهم السلام تسلیت باد.
تاسوعا، روز دلدادگی و ادب است و آزادگی این چنین در لغت نامه های جهان نگاشته شد.
خداوند در روز تاسوعا باتقواترین بندگان خود را به سر منزل رستگاری دعوت کرد.
تاسوعا روز حر بن یزید ریاحی است، وقتی که زانوی ادب به پیشگاه امام حسین علیه السلام نهاد و به خیل آزادگان پیوست.
صدای نوحه باد می آید و خاک کربلا، به خون رنگ ترین لحظه هایش نزدیک می شود. تاسوعای حسینی تسلیت باد!

تاسوعا می آید تا صدای مظلومیت حسین علیه السلام و یارانش بار دیگر به دل های غفلت زده مان نهیب زند.

روزهای زمین را هر کدام منزلتی است و تاسوعا از پرمنزلت ترین روزهای تاریخ شیعه است.
تاسوعای حسینی، بر رهروان خط خون و شهادت و ملت آزاده ایران تسلیت باد.
تاسوعا، روز دریغ آب است از فرزندان آفتاب و سپاه یزید این چنین فرومایگی و باطل بودنشان را ثابت کردند.
شب تاسوعا، شب تعیین سرنوشت است. لحظاتی که وفاداران به امام حسین علیه السلام از بدعهدان و بی بصیرتان تمییز داده می شوند.
خیمه ها لبریز از صدای مناجات و دعاست و مردان عاشورا، تاسوعا را در راز و نیاز و اشک به خون رنگ ترین روز زمین پیوند می زنند.
تاسوعا، روز امتحان است و خداوند نمره قبولی را به آنان می دهد که با بصیرت و شجاعت در یاری امام خویش تردید نمی کنند.
خاک کربلا در شب تاسوعا، پر رمز و رازترین لحظاتش را سپری کرد تا در ظهر دهم، پاک ترین بندگان خدا را در دل خود جای دهد.
فرشتگان، بال در بال یکدیگر، زمین نینوا را قرق کرده اند تا تاسوعا مطلع منظومه عرفان عاشوراییان باشد.
امروز فرات شرمنده لب های تشنه ای می شود که تا جهان باقی ست تشنگان آزادگی را با حماسه خود سیراب می کنند.
تاسوعای حسینی، روز آزمایش و بصیرت، بر ملت آگاه و بابصیرت ایران اسلامی تسلیت باد!

نهمین روز محرّم الحرام، تاسوعای حسینی، روز یقین و وفاداری، بر شیعیان جهان تسلیت باد!

افراشت به کوی عشق، پرچم، عباس
در عشق، فشرده پایِ محکم، عباس
بی آب، از او گلشنِ دین شد سیراب
بی دست، گرفت دستِ عالَم، عباس
عباس! دلی که پایْ بستِ تو بُوَد
مشتاقِ لقای حق پرستِ تو بُوَد
امروز، چه کرده ای که فردا، زهرا
اسبابِ شفاعتش، دو دستِ تو بُوَد؟
دستی که بر آن دست خدا زد بوسه
صد حیف که شمشیر جفا زد بوسه
در کرب وبلا، حسین از روی زمین
برداشت و با قدِ دوتا زد بوسه
زان دست که چون پرنده، بی تاب افتاد
بر سطحِ کرختِ آب ها تاب افتاد
دستِ تو چو رود، تا ابد جاری شد
زان روی که در حمایت از آب افتاد
آن روز، غریبانه و تنها جان داد
پرورده آسمان، به صحرا جان داد!
اسرارِ شگفتِ عشق، معنا می شد
وقتی که عطش، کنارِ دریا جان داد
هنگامِ سفر، پیشْ قدم شد دستم
قربانیِ قامتِ عَلَم شد دستم
تا نامه عشق را به خون بنگارم
در محضرِ وصلِ او، قلم شد دستم
هرچند که مضمونِ غریبت تنهاست
نامِ تو سرودِ موجْ موجِ دریاست
بالی ز علی است با تو، بالی ز حسین
پروازِ تو از غدیر تا عاشوراست
آب و عطش، آن اراده را نرم نکرد
جز یادِ خدا، دلِ تو را گرم نکرد
دستی که نشست در کمینِ دستت
الله الله، از خدا شرم نکرد
در هیبتِ تو، سطوتِ حیدر دیدند
در خشمِ تو، التهابِ آذر دیدند
آن دم که حسین را برادر خواندی
در جاریِ تو، زلالِ کوثر دیدند
خورشید، میان آب دریا می رفت
مهتاب، به شامِ سبزِ رؤیا می رفت
در پیچکِ گُلرنگ، تنِ زخمیِ عشق
بر دوشِ ستاره، رو به بالا می رفت
با زحمت بسیار، لبش را جنباند
با حنجرِ پاره اش برادر را خواند
خورشید به بالای سرش آمد و او
آغوش گشود و در همان حالت ماند
شتاقم و غیر من کسی ساقی نیست
در هیچ دلی، این همه مشتاقی نیست
در سینه ام، آرزوی سقایی هست
افسوس که دست در تنم باقی نیست
در خیمه، کسی خدا خدا می خوانَد
یک کودکِ تشنه لب، دعا می خوانَد
ای دست! چرا چرا به خاک افتادی؟
یک قافله تشنگی، تو را می خوانَد
ناگفته بسی مانده سخن ها، عباس!
افتاده عَلَم به روی شن ها، عباس!
در خاک، بکار دست ها را ای مرد!
برخیز که عشق مانده تنها، عباس!
در رودِ زمانه، پیچ و تاب افتاده است
خورشید، به خوف و اضطراب افتاده است
ظهر است و در آیینه چشمانِ فرات
تصویرِ بلندِ آفتاب افتاده است
بسیار گریست تا که بی تاب شد آب
خون ریخت ز دیدگان و خوناب شد آب
از شدتِ تشنه کامی ات ای سقا!
آن روز، ز شرمِ روی تو، آب شد آب
تکبیر تو چون به گوش مرداب افتاد
صد رعشه ز خوف، بر دل خواب افتاد
وقتی که قدم به شط نهادی ای مرد!
از ترسِ تو لرزه بر تنِ آب افتاد
آن نخل به خون تپیده را می بوسید
آن مشکِ ز هم دریده را می بوسید
خورشید، کنارِ علقمه خم شده بود
دستانِ ز تن بُریده را می بوسید
توفان شد و شاخه گُلِ یاس شکست
در دیده مرد، اشکِ الماس شکست
بر سینه مشک، تیرِ جان سوزی خورد
یک علقمه، آیینه احساس شکست

جنگاورِ حق پرست، بر خاک افتاد
سرمستِ مِیِ «الست»، بر خاک افتاد
بر تشنه لبانِ خیمه ها ناله برید
عباس، بدون دست، بر خاک افتاد

تعداد امتیازدهندگان: 6883
مسیر کوتاه: rangine.ir/node/1087